۱۳۹۴/۹/۷

تحفۀ ناچیز

   اسد خان مدیر تفتیش شعبۀ ما،  در بین همکاران به سر آشپز مشهور است. او این لقب را مفت و رایگان کمایی نکرده، بلکه همکاران به خاطر انتقادات و پیشنهادات وی در امور آشپزی این لقب افتخاری را برایش اهدا نموده اند.
   مثلاً وقتی به یک عروسی دعوت میشدیم، اسد خان همیشه در مورد مزه و طرز پخت خوراک ها ایراد میگرفت و میگفت تا کی غذا های تکراری بخوریم و چند تا خوراک های خارجی را که ما نمیشناختیم نام میگرفت و آن طور تعریف میکرد که آب از دهان ما میریخت و سر زخم ما نمک پاش میداد.
   اسد خان که هنوز عروسی نکرده، تک و تنها در یک اتاق کرایی زنده گی میکند و به گفتۀ خودش از زنده گی لذت میبرد. چند روز پیش سالگرۀ اسد خان بود و همکاران تصمیم گرفتند که سالگره را در اتاق اسد خان تجلیل کنند و هم َاز دست پخت اسد خان لذت ببرند. البته به خاطر اینکه اسد خان بتواند از همان غذا های که نام میُبرد پخته کند، یک روز پیش برایش رخصت گرفتیم و گفتیم که کیک و شیر و قیماق و یگان چیز های دگه ره خود ما تهیه میکنیم.
    روز سالگره همه ما پیسه انداز کردیم و یک دست دریشی همراۀ پیراهن و سایر لوازماتش را، تحفه ناچیز گویا گفته، خریدیم و به اتاق اسد خان رفتیم.
    اسد خان مصروف  تهیۀ خوراک های مختلف بود در بین دود و تف آشپزخانه واقعاً چهرۀ سر آشپز را کشیده بود.
   خوب بالاخره سالگرۀ اسد خانه تجلیل کدیم و کیکه هم توته کدیم و غنی جان همکار ما با صدای بی سُر خود آهنگ تولدت مبارک را هم نیم و نیم کله زمزمه کد.
    وقتِ صرفِ طعام شد و اسد خان یک غوری برنج را سر دسترخوان آورد که ده بین اش علاوه بر کشمش و زردک، نخود و لوبیا و دال نخود و گندم و جواری هم دیده میشد و مصالحِ دیگه هم میده ناشده انداخته بود. برنجش هم آدمه به یاد شُلۀ شیرین مینداخت. وقتی پرسان کدیم که ایی دگه چه رقم برنج اس؟ گفت ایی قابلی پلو چینایی اس. قورمۀ مرغ که مرغش به فکر بنده بسیار سخت جان بود، به گفته اسد خان از مرغ کلنگی کیوبایی تهیه شده بود.
قابلی پلو چینایی و مرغ کیوبایی ره به هزار زحمت خوردیم. زحمت به خاطری که دال نخودش نرم نشده بود و گوشت مرغ هم مثل رابر واری بود که همراۀ دندان جنگ میکد.
   بعد از نان اسد خان یگان چیز های سیاه و کج و وجه آورد که به راستی ما نشناختیم. اسد خان ضمن تعریف دست پخت خود چنین گفت: به این خوراک گوش فیل افریقایی میگن (بخاطری که سوخته بود). چایه به عجله خوردیم و طرف رفیق ها چشمک زدم و سرگوشی کده گفتم بخیزین که تا دواخانه ها بسته نشده، برویم که دلم بد رقم تَو و پیچ میته.
   به اسد خان گفتیم که ما دگه رخصت میشیم که شب ناوخت شده. اسد خان با اصرار زیاد گفت که هنوز دشلمۀ کانادایی و حلوای مغزی سویسی و پنج شش چیز دگه ره نوش جان نکده کجا میرین؟ گفتیم بیادر بری امروز بس اس باز کدام روز دگه (ده دلم گفتم اگه زنده ماندیم) باز میاییم و خودته به زحمت میسازیم که یگان خوراک های خارجی نو برای ما پخته کنی.
   از خانۀ اسد خان که بیرون شدیم دویده، دویده خوده به یک دواخانه رساندیم و هر کدام ما یک یک قطعه تابلیت فَلجیل خریدیم و دعا میکدیم که قبل از رسیدن به خانه بی آب نشویم. در ضمن همه به یک نظر بودیم که ای کاش از اول میفامیدیم و به عوض دریشی یک جلد کتاب آشپزی به اسد خان تحفه میبردیم که کسی دگه به ایی حال و روز ما دچار نشه.

ساـ(محـ(غیاثی)ـمود)ـطان

‏پنجشنبه‏، 2015‏/09‏/03

۱۳۹۴/۸/۳۰

دگه چاره نیست

در سابق های نه چندان دور در مکاتب کشور ترانه های زیبایی را به دخترک های کوچک یاد میدادند تا در صنف و در خانه بخوانند و نه تنها مهر و محبت خود را به مادران شان ابراز کنند بلکه دیگران نیز با شنیدن این سرود ها بیشتر به خوشی و آرامش زنان و مادران توجه نمایند.
  یکی از آن ترانه ها چنین بود: ََ
یکدانه گُدی دارم، گُدی گک
چشمک هایش وا میشه
میخوانه آرام، آرام ،  میخنده
وقتی که مادر جان خوش باشه

     ولی حالا با ازدیاد فشار ها، تجاوز، ظلم و ستم، قتل و سنگسارِ زنان و دختران،  فکر میکنم باید تا یک مدتی طولانی ترانۀ ذیل جاگزین ترانۀ قبلی شود تا همه بدانند کسانی که دست به طرف زنان و دختران دراز میکنند، دیگر در امان نخواهند بود.
     شاید مدعیان حقوق بشر با این ترانه مخالفت نشان بدهند، ولی چه کنیم؟ دگه چاره نیست!

یکدانه دانه مرمی دارم، مرمی گک
فیر میشه از تفنگم
میروه، آرام، آرام، میخوره
ده قلبِ کسی که زن ستیزی کنه

سلـ(محـ(غیاثی)ـمود)ـطان

‏پنجشنبه‏، 2015‏/11‏/19

۱۳۹۴/۸/۲۱

امتحان شیرآغایم

دیروز وقتی به طرف کتابخانه میرفتم، تصادفاً شیرآغایمه ده راه دیدم. همی که مره دید دستمه گرفت و ده یک گوشه ایستاد شد و بعد از احوال پرسی، درد دل کدنه شروع کد:
-        اینه تو ره ولا خودت بگو صفی جان که همی شیرآغایت آدم تنبل و نافام اس؟
گفتم: خدا نکنه شیرآغا جان کی گفته که شما تنبل و نافام استین؟ نه تنها که تنبل نیستین بلکه آدم فعال و مبتکر هم استین.
گفت: خیر ببینی صفی جان. اینه او روز امتحان انگلیسی داشتیم زدن مره مفت و کله زین ناکام کشیدن.
گفتم: عجب شما و ناکامی؟
گفت: چه بگویم دگه ... همی معلم که خودش باید فکر کنه دگه ...
گفتم: خو اصل قضیه چیس که ناکام ماندین؟
گفت: چند تا لغت ترکیبی ره دادند که بگیرین معنایشه نوشته کنین که هیچ نخوانده بودیم شان و مه هم همو قسمی که لغت بود مستقیم معنی کدم. خو زبانه که یاد نداشته باشی از چه بفامی که لغت ها و جمله ها چه معنی میتن.
گفتم: خوب ایی کدام لغت ها بود؟
گفت: اینه مثلا آمده بود Hotdog مه معنی کدم « سگِ داغ ». دگیش بود Highlight مه معنی کدم « برقِ بلند ». دگه آمده بود Cowboy مه معنی کدم « بچۀ گاو». خو اینه حالی تو بگو که گناهی کیست؟
گفتم: ولا صد فیصد گناهی معلم است که لغت ها ره برایتان درس نداده و ده امتحان آورده.
گفت: نی جان کاکا. گناه از کسی است که همی لغاتی ره که هیچ همراۀ یکی دگه جور نمیاین، یکجای کده وحالی بری ما درد سر ساخته که نه معنایشه میفامیم و نه مقصدشه.
گفتم: خوب بعضی از ایی لغت ها قدیمی استند و بعضی هم جدید که تازه ده فرهنگ و زبان مردم رواج پیدا کرده اند.
شیرآغایم با عصبانیت گفت: مره ده فرهنگ و زبان مردم بیگانه چه غرض؟ و مجبور هم نیستم که هر چه اونها میگن مه هم هموطور کنم و چیز های ره که نمی فامم و به دردم نمیخوره بخوانم و طوطی وار تکرار کنم!!!
گفتم: خوب اختیار دارین شیرآغا جان. ولی حالی که شروع کدین باید کورسه خلاص کنین که باز ...
شیرآغایم به ساعت خود نگاهی انداخت و گپ مره هم قطع کد و گفت:
برو بچیم که نمازم قضا میشه... مه بروم و همی نماز پیشینه بخوانم. باز کدام روز دگه ده ایی باره مفصل گپ خات زدیم.
همراۀ شیرآغایم خداحافظی کدم و شیرآغایم سونِ مسجد رفت و مه هم طرف کتابخانه ...

سلـ(محـ(غیاثی)ـمود)ـطان

‏پنجشنبه‏، 2015‏/11‏/12

سنگسار


۱۳۹۴/۸/۱۳

از بد، بدترش توبه !

     دیشب خواب دیدم که خبرنگار استم و مرا برای گزارش از وضع ادبیات زبان دری در قرن آینده با تایم ماشین یا ماشینی که انسان را به گذشته و آینده میبرد، به شهر نیویارک میفرستند تا گزارشی تهیه نمایم. اینک شما و گزارش تهیه شده : 

    دوستان عزیز! توجۀ شما را به شعر تازۀ از شاعر افغان – امریکن، جیمز الله خان نیویارکی، ملقب به «فیفی» جلب میدارم ... لقب شعری وی را دوستان اش از مشابهت موی هایش با موی های سگ دوست دخترش، انتخاب نموده اند.
    این شعر را در سال 2120 میلادی در شهر نیویارک سرائیده است ... چون تا آن زمان زنده نخواهیم بود از این خاطر شعر را برایتان نشر میکنم تا از این لذت محروم نمانید و حد اقل فقط برای یکبار در این زنده گی پر از رنج و غم کیف کرده باشید و هم از چگونگی ادبیات زبان دری در قرنهای آینده با خبر شوید.

ای دوست دگر شوق فلاور (1) نمیکنم
با آب کولد (2) بازی و شاور (3) نمیکنم
لاست نایت (4) یار من به غضب واچ (5) کرد مرا
هرگز کامپلینِ (6) به داور نمیکنم
دیروز که به داون تاون (7) نیویارک دیدمش
تشبیۀ قدش را به تاور (8) نمیکنم
پرسیدمش که داری بوای فریند (9) گفت که: نو (10)
بلیف می (11) به حرف او باور نمی کنم
اوضاع ورلد (12) در هم و بر هم گشته است
هرگز تریپ (13) به باختر و خاور نمی کنم
 فیفی » نمیروم به مکدونالد (14) بی نگار»
تنها میل مرغِ شناور* نمی کنم

لغت نامه برای کسانی که مثل من انگلیسی را نمیدانند:

1- Flower: گُل
2- Cold: سرد
3- Shower: دوش گرفتن
4- Last night: دیشب
5- Watch: تماشا کردن
6- Complain: شکایت
7- Down Town: نام یک محله
8- Tower: برج
9- Boy friend: دوست پسر
10- No: نی
11- Believe me: به من یقین داشته باش
12- World: جهان
13- Trip: سفر
14- MacDonald: نام رستورانت
* مرغ شناور منظور از مرغابی است.

سلـ(محـ(غیاثی)ـمود)ـطان
‏چهار شنبه‏، 2015‏/11‏/04

۱۳۹۴/۸/۱۲

نه من دیگر با شما نیستم!


واژه ها

نوشتم، گفتند یعنی چه؟
واژه ها را تبدیل کردم، نفهمیدند.
ساده تر گفتم، نفهمیدند.
واژه ها را به اختیار خود شان قرار دادم.
ترتیبش کردند، من نفهمیدم.

س.م.غ
09/10/2015

گروپ موسیقی .... فکاهی جدید

یک نفر نو یک گروپ موسیقی ساخته بود و ده اولین محفل یک لت مفصل خورد. علتش را پرسیدند، گفت: ده شروع محفل از مردم پرسان کدم که چه بخوانم برایتان؟
گفتند: هر چه که میخوانی.
مه هم آهنگ "دوستان شب به خیر" را خواندم.

س.م.غ
5/10/2015