۱۳۹۳/۳/۱۰

آبروی فیسبوک



یارب دلم گرفته زین و های و هوی فیسبوک
دیگر نمانده رونق در رنگ و بوی فیسبوک
ما را بکن حفاظت از وایرس و یا از 
یاران بی وفا و آشفته خوی فیسبوک
یا خواب راحتش ده، یا پاسخی دعایش
آن را که خسته گشته در جستجوی فیسبوک
گفتم به گردن پت با دوستان به خلوت
خوشابحال آنکه ندیده روی فیسبوک
چند بار عزم کردم و آن عزم جزم کردم
دیگر سخن نگویم در گفتگوی فیسبوک
« دیشب صدای تیشه از بیستون نیامد»
شاید که رفته باشد فرهاد به کوی فیسبوک
کی خواب میبرد آن بیچاره طفلکی را 
نخوانده مادرش تا یک دو لَـلوی فیسبوک
پرسیده گل بَبو جان دانی که نام من چیست؟
خواهر خوانده های قندم گویند بُبوی فیسبوک
در حین مفلسی ها عکس های آشک است و
گویند بگیر دو قاشی از لبلبوی فیسبوک
هر جا که میرویم ما فیسبوک ما رود هم
در مُرده داری و در پارتی و طوی فیسبوک
با جنبه های مثبتِ آن من موافقم 
بندید راۀ منفی و هم فتنه جوی فیسبوک
یک لحظه دور ز فیسبوک آرام و تاب ندارم
گویا که میکشندم با زور به سوی فیسبوک
آن رهبر دروغگو با وعده های بادگین
بشکست بین مجلس، آخر وضوی فیسبوک
گفتم رسد آن روزی بندند اگر این فیسبوک؟
مشتی زدند به رویم با کانگفوی فیسبوک
دیدم که کرد کلنگک فیسبوک باز معتاد 
بینم چه کس تواند؟ کم تار موی فیسبوک
دیدی که قدرتی نیست، فیسبوک را کند بند
رفته و میرود باز هم آب به جوی فیسبوک
گفتم شده ایی مصروف دیریست ترا ندیدم
نی که به خانه آخر، کشیدی گوی* فیسبوک
آی کاشکی پاک نمایند، دوستان جان برابر
آن مغز گنده ات را در شستشوی فیسبوک
دیدم که شعر موزون، گفته نمیتوانم
گشتم ز دست غم ها من بذله گوی فیسبوک
ای می کشانِ واقف از راه و رسم دلها
آرید شراب نابی از آن سبوی فیسبوک
از ترس اعتراضِ، دوستانِ جان برابر
دیگر نمی فشارم هرگز گلوی فیسبوک
هر گل که کاشته ایم ما هرگز ثمر ندیدیم
حیران گشته ام من از این نموی فیسبوک
هر روز به تو نمایند چند دسته گل روانه
یا دسته یی گلابی یا هم شبوی فیسبوک
آنچه که نیستم من واه واه چه خوب نمایم
تا که گذاشته ام من بر سر شَپوی فیسبوک
هر روز تازه عکسی با یک دریشی یی نو
گرفته ام کرایه از خشکه شوی فیسبوک
با آنکه هیچ هستم بی شکل و بی شمایل
یارب نصیب من کن یک ماهروی فیسبوک
گپ بین ما بماند، مادر نداشته باشد
میترسم ای خدایا من از خشوی فیسبوک
با آنکه گفته آیم هر چند گاه فکاهی
در وصف آن خشو و یا هم نَنوی فیسبوک
از بهر آنکه کرده مردار هر کجا را
می سازیم یک کناراب یا دستشوی فیسبوک
کن پوره ای خدایا آرمان هر کی را که
می پروراند در دل او آرزوی فیسبوک
هر کس به فکر خویش است مصروف در چپاول
آن رهبر کذابی و یا جنگجوی فیسبوک
در پشتو یک مَثَل است: ”چِی خان یی په یاران یی“
باشی تو گر مفشن یا پخپَلوی فیسبوک
کس ازدواج نماید، کسی طلاق و نامزد
پرسید گر ندانید از زن و شوی فیسبوک
در مُد و هم به فیشن تأثیر زیاد نموده 
دستکول نو خریده آن شاه کوکوی فیسبوک
از هر چیز و ز هر کس یک چیزی یاد گرفتم 
استایل موی و ناخُن یا شصت و نوی فیسبوک
دیدند چو حاضری ام در فیسبوک، گفتند:
کاری دیگر نداری در پهلوی فیسبوک؟
هر کس دروغی گوید یا گفته است فراوان
یارب خجالتش ده در روبروی فیسبوک
میگفت و خنده میکرد اندر فراق مویش
از موی راحتم ساخت آن شامپوی فیسبوک
«غیاثی» گفت بیائید سر در یخن نمائیم !
آیا مگر نریختیم ما آبروی فیسبوک؟


* گوی = عامیانه گُه ( با معذرت)

سلـ(محـ(غیاثی)ـمود)ـطان
‏يکشنبه‏، 2014‏/06‏/01

دهلی جدید، هندوستان



۱۳۹۳/۳/۳

حق بدخشان


اگر لغزش کوه در بدخشان در زمان سعدی شیرازی «رح» اتفاق میفتاد، بدون شک این شعر مشهور خودش را چنین میسرائید:

بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در بعضی ملک ها دزدان رهبرند
که در آفرینش ز یک گوهر اند
ولی بعضی انسان و بعضی خرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
پول و نانش را نمایند زهر مار
دگر اعضا را نماند قرار
ندهند گر از این مال به والی شار
تو که از محنت دیگران بی غمی
بگیر عکس و بزن وند و بخند یکدمی
نشاید که نامت نهند آدمی
چون از حق بدخشان خوردی کمی

سلــ(محـ(غیاثی)ـمود)ـطان
‏پنجشنبه‏، 2014‏/05‏/15

استخاره !!!

به افتخار استخارۀ جناب حضرت مجددی !!!

حضرتا ! باز استخاره کدی
نفع خویش را بی خساره کدی
تو چه دانی که "غنی" مستعد است؟
"عبدالله" را چطور کناره کدی؟
من طرفدار هیچکدام نیستم
اسبِ انگلیس را سواره کدی !!!؟
بر سر ملت مظلوم چرا ؟
انتصاب رهبر بیکاره کدی؟
هر دفعه مشوره دادی ما را
خاک بر سر کده، بیچاره کدی
با چنین استخاره بیست سال قبل
همه را در بدر، آواره کدی
مال مردم دلِ بی رحم گفته
جیغ و فریاد از مُناره کدی
خواندی آن قاتلِ ملت فرزند
او ره جنرال با ستاره کدی
موقت آمدی، دایم ما را
بی خمیر و بی تغاره کدی
عربی گفتی و نفهمیدیم
گلوی خویش پاره پاره کدی
ظلم کردند به ما کس و نا کس
ریش سفید گفته و نظاره کدی
برو به لحاظ خدا بانیما !!!
باز هم شوق جنگ دوباره کدی؟
یک مَثَل است: که چون گاو پیری
هوس سبزه و کنجاره کدی؟
بهر امضأ یک قرار داد خط
سوی "کرزی" خوده قواره کدی
گاه در نعل زنی و گاه در میخ
نه هنوز ترک این دو کاره کدی
مثلِ هر چهارده تنظیم دیگر
ز دلِ ما خون فواره کدی
عزرائیل به انتظار تو است
ظلم و بیداد را کفاره کدی؟؟؟
تو ملایی، تو ره به سیاست چه؟
تو خراب نوبت ملا ره کدی
شد خراب قافیۀ بالایی
برو خوب شد که اشاره کدی
گفت "محمود" به خود که با اینها
آفرینت ! که گذاره کدی

سلــ(محـ(غیاثی)ـمود)ـطان
‏شنبه‏، 2014‏/05‏/24

۱۳۹۳/۲/۱۸

حقوق زنان در اقفانستان مساویست !!!

هر وقت اخباره میشنوم یا میخوانم و یا می بینم، یک نه یک خبر راجع به حقوق زنان در آن موجود میباشه: که حقوق زنان پامال میشود و زنان از حقوق مساوی در جامعه برخوردار نیستند و همه زنان در کشور ما انسان های درجه دوم شمرده میشوند.
   ولی مه که می بینم زنان ده وطن ما حقوق مساوی دارن. این خبرنگار ها هم خدا یار جانشان از دستی که بی خبر استن مقصد یک گپ ناق جور کنن دگه ... کی میگه که زنان در کشور ما حقوق مساوی ندارن؟
    حالی مه ثابت میکنم که حقوق مساوی دارن !
   همیشه گفته میشه که «زنان حقوق مساوی دارند.» اول بیائین که ایی جمله ره تفسیر کنیم. منظور شان از زنان ایست که زنان با یکدیگر شان حقوق مساوی دارن نه با مردان. اینجه نگفتن که زنان با مردان حقوق مساوی دارن و راست هم میگن. در وطن ما و اکثر کشور های مثل ما، مرد ها انسان درجه اول هستند و حقوق شان با یکدیگر شان مساویست و زنان هم که انسان های درجه دوم هستند حقوق شان با یکدیگر شان مساوی است. دگه مشکل ده چیس؟
   اگه حجاب جبری اس بالای همه زنان اس و هیچ استثنای برای کسی قایل نمیشن ایی که یگان خانم ها نو نو پیدا شدن و با ایی حجاب  جبری مبارزه میکنن در اصل حقوق مساوی را خودشان پایمال میکنن نه مرد ها.
    اگه یک زن ده جوزجان از شوهرش لت میخوره، یک زن دگه عین شکل ده پکتیا مورد لت و کوب شوهرش قرار میگیره. همی خود مساوی بودن حقوق زن را در کشور ما نشان نمیته؟ چقدر مردان ما این حقوقه به شکل صحیح آن مساوی نگاه میکنن.
    اگه یک زن خوده ده هرات آتش میزنه یکی دگه ازش تقلید کده ده  بلخ خوده آتش میزنه. کی کسی مانع شان میشه؟ اگه مانع شان شوه حق تلفی اس دگه. هر زن حق داره وقتی سرش فشار روزگار بیایه خوده آتش بزنه ... اگه یکیشه بانن که خوده آتش بزنه و دگیشه نمانن، باز حقوق آن خانم هراتی با خانم بلخی کی مساوی گفته میشه؟
    اگه یک قوماندان صاحب تنظیمی چهار زن داره برای هر چهارش خانه ساخته، چهار تا موتر خریده، و از هر چیز چهار چهار تا میخره، همی مساوی بودن حقوق زنان نیست خی چیس دگه؟ یک کمی فکر تانه بگیرین ... غیر نام مرد ها ره ده کشور تان بد میکنین همی مردم جهان چه خات گفتند؟ ...
    اگه فلانی سر دختر خود پیسه گرفت، چرا بسمدانی هم پیسه نگیره و حقوق دختر خوده با دختر فلانی مساوی نسازه؟ اگه عروسیشه ده هوتل هفت ستاره کدن از ایی ره چرا نکنن؟ ایی هم چشمی نیس ایی حقوق مساوی اس. شما نمی فامین.
    همی ملا های ما یکی به طرف دگه دیده حقوق زنان و دختران را بسیار خوب مساوی نمیسازند؟ ... مثلاً یک ملا صاحب ده ولایت کندز سر یک دختر ده ساله تجاوز میکنه، ملا صاحب دگه بخاطری که حقوق زنان در ولایتش پایمال نشوه و مساوی شوه او هم سر یک دختر بیچاره دگه تجاوز میکنه ... همی مساوی بودن حقوق نیس؟ یعنی هر دختر حق داره که ملا صاحب منطقه سرش تجاوز کنه ... باز اگه یک ملا ره دستگیر کده جزا میتن و یکی از زور کار میگیره و خوده از جزا خلاص میکنه، ایی مربوط حقوق زنان نمیشه. ایی حقوق ملای دستگیر شده اس که پایمال شده ... گپ هم بزنی ایطور برت حدیث و آیت میکشن که دل کافر سرت میسوزه.
    اگه طالبان یک زن را در شمال کشور سنگسار میکنند، گروه دیگرشان در غرب کشور نیز یک زن را سنگسار میکنند. از ایی کده حقوق مساوی بوده میتانه؟ از قرن هاست که حقوق زنان در وطن ما مساویست ولی کسی حقه نمیگه. 
   اگه مرد های جوان ده سر سرک پشت یک زن چادری داره میگیرن، همی رقم پشت یک زن چپن پوش و با حجاب را هم میگیرن و از یک دختر جوانی که کمی بی حجاب تر از اینها اس یا یک چپن و چادرک به سر داره ، هم میگیرن... اگه پرزه های رکیک میگن به همه زنان و دختران میگن. اگه با شانه خود تکر میزنن هیچ تبیعضی ره روا نمیدارن. ایی خودش ترقی اس و حقوق مساوی زنان.
    یکی دگه ایی موضوع هم اس که بسیاری ما حقوق زنان را خوب مساوی نگاه میکنیم اما سر خود نمی فامیم. یا میفامیم تیر خوده میاریم که این خود تخطی از حقوق مساوی مردان اس. چرا ما با دگه مردان حق مساوی نداشته باشیم؟ یا شکسته نفسی میکنیم؟ بیائین که سر ده گریبان خود کنیم و به یاد بیاریم که آخرین بار ده کجا حقوق زنان را مساوی ساختیم؟؟؟


سلطان محمود غیاثی
يکشنبه، 2014/05/04

۱۳۹۳/۲/۱۳

چند دوبیتی تازه ( مره کُشت )

کُرکُر ناق

چکر دم گرد قشلاقت مره کُشت
ترق بوت بی ساقت مره کُشت
نمی آیم دگه مهمانی پیشت
نگار جان کُرکُر ناقت مره کُشت
————————————
اسباق

شُقه و نوت و اوراقت مره کُشت
ده مکتب تقسیم اوقاتت مره کُشت
شوم کفتان صنف، در وقت تفریح
بگویم پوش اسباقت مره کُشت
————————————
عاشق راستگو

هوای سرد ییلاقت مره کُشت
نگاۀ گرم و مشتاقت مره کُشت
ندارم چاره غیر راست گفتن
دو چشم سیاۀ امباقت مره کُشت
————————————
مرگ عاشق

نشستن بر سر تاقت مره کُشت
سفیدی دستک چاقت مره کُشت
اگر مُردم ده ایی شار مسافر
بفامی بیادر قاقت مره کُشت
————————————
کرمبورد

به زیر سایه اُطراقت مره کُشت
پنیر و چای و قیماقت مره کُشت
کرمبورد میزنی همرای اغیار
همو پس پارت و لشپاقت مره کُشت

سلطان محمود غیاثی
جمعه، 2014/05/02