۱۳۹۲/۱/۱۹

شکایت یک داماد


همان شخصی که پنداند لب و رویم
همان دشمن که انداخت سنگ به سویم
مرا تهدید نمود تا که نگویم
به پیش خانم و پیش بوبویم

نمیدانم بگویم یا نگویم
خشویم بود ، خشویم بود ، خشویم

بگفت هرگز مکن من را جگرخون
فغانت میکَشم از چرخ گردون
فشارت میدهم با سحِر و افسون
درازت میکنم چون بید مجنون

به سختی میفشرد حلق و گلویم
خشویم بود ، خشویم بود ، خشویم

ز درد فرق سر گشتم به زاری
مرا چرخک بداد مثل مداری
قریب چشمان من سازد چو قاری
شدم از دست او آخر فراری

که می کَند از سرم تار تار مویم
خشویم بود ، خشویم بود ، خشویم

شدم زخمی و آخر لنگ و لنگان
رساندم خویش را نزد طبیبان
نمودم آه و زاری کای خدا جان
رهایی ده مرا زین بند و زندان

مپرس « محمود» دلیل گفت و گویم؟
خشویم بود ، خشویم بود ، خشویم

‏سلطان محمود غیاثی
پنجشنبه‏، 2012‏/09‏/20

آزمونگاۀ ذهن


 
نطاق : حاضرین محترم برنامۀ آزمونگاۀ ذهن و بینندگان گرامی تلویزیون سلام ! در برنامۀ امروزی آزمونگاۀ ذهن از یک تن از قوماندان صاحبان دعوت به عمل آوردیم تا در برنامه اشتراک کنند ... از ایشان میخواهیم خود را برای حضار گرامی و بینندگان ارجمند تلویزیون معرفی نمایند.
قوماندان: نام مه قوماندان » بی ام چهل « اس ... دگه چیزی لایق گفتن ندارم ...
نطاق : خوب قوماندان صاحب ما در بارۀ نحوۀ برنامه خود برای شما معلومات مختصر میتیم. طوری که می بینین در میز مقابل شما قوطی کلانی گذاشته شده و ما شی مورد نظر را در بین آن گذاشته ایم تا شما در بیست سوال آنرا پیدا کنین ... و اگر جواب درست دادین مستحق جایزه شناخته میشین در غیر آن برایتان جایزه داده نمیشه .
قوماندان : نطاق صاحب ما که همی خانه ها ره تلاشی میکدیم ایطور چیز های قیمتی ره از ترق و تورق پیدا میکدیم که صاحب خانه دهانش واز میماند ایی خو یک قوطی است ...
نطاق: پس بفرمائین سوال اول تانرا مطرح کنین.
قوماندان : قیمتیس ؟
نطاق : برای بعضی ها بسیار قیمتی اس و برای بعضی کس های مثل شما هیچ ارزش هم نداره ...
قوماندان : دالر اس؟
نطاق : نخیر صاحب دالر نیست.
قوماندان : خی حتماً قوالۀ کدام بلند منزل اس؟
نطاق : نخیر ایطور چیز ها نیست ...
قوماندان : ای چه میگی مثلاً مردمی که سرپناه ندارن زیاد برشان ارزش داره که یک خانه گک داشته باشن و مه که سه چهار تا بلند منزل دارم ده قصیش هم نیستم که از کجا شده ....
نطاق : قوماندان صاحب سوال چهارم تان را بپرسین !
قوماندان : خورده میشه ؟
نطاق : نی خوردنی نیست ولی اگر از پیش کسی بگیری و پس و نتی و بخوریش امکان داره ...
قوماندان : ههههههههههه حتماً اسناد موتر کدام مظلوم و بیچاره اس ...
نطاق : نخیر قوماندان صاحب ایی هم نیست.
قوماندان : فلزی اس ؟
نطاق: بلی فلز هم در آن بکار رفته است .
قوماندان : مرمی اس ؟
نطاق: نخیر مرمی نیس قوماندان صاحب ...
قوماندان : نوکش تیز اس؟
نطاق : بلی
قوماندان : حتماً برچه اس ؟
نطاق : نخیر قوماندان صاحب برچه نیست ...
سوال یازدهم شما ...
قوماندان : پُر میشه ؟
نطاق : بلی وقتی خالی شوه میتانین که دوباره پُرش هم کنین.
قوماندان : حتما دگه شاژور کلاشینکوف است .
نطاق : نخیر قوماندان صاحب از جملۀ اسلحه باب نیست .
قوماندان: حالی یک چیزی ره میماندین که به ما ارتباط میداشت.
نطاق : قوماندان صاحب سوال سیزدهم ...
قوماندان : سر کوه یافت میشه ؟
نطاق : نخیر قوماندان صاحب اگر ده سر کوه یافت میشد روزگار ما ایطور خراب نمیشد.
قوماندان : ده کجا زیاد یافت میشه خی ؟
نطاق : ده دفتر ها ، ده مکتب ها ، ده پیش افراد و اشخاص تحصیل کرده ...
قوماندان : حتماً عریضۀ کار پالی است دگه ... چرا که ایطور اشخاص غیر از عریضه ده جیب شان چیزی دگه یافت نمیشه و کسی کار هم به آسانی برایشان نمیته ...
نطاق : نخیر قوماندان صاحب ، گفتم ده او فلز به کار رفته و کاغذی نیست ...
قوماندان : نطاق جان بخیز دگه جایزه بیار که فهمیدم. گفتی فلز هم داره ، نوکش تیز است ، ده دفتر ها و مکاتب هم پیدا میشه ... حتماً سنجاق است ... دگه ...
نطاق : نخیر قوماندان صاحب سوال هفدهم شما ...
قوماندان : رنگ داره ؟
نطاق : بلی ، بلی قوماندان صاحب نزدیک شدین ...
قوماندان : لبسرین نیست ؟
نطاق : نخیر قوماندان صاحب ، لبسرین هم نیست .
قوماندان : هی بابا حتماً رنگ تاپه است که ما وقتی تنخواۀ خوده میگیریم شست خوده رنگ میزنیم و ده کتاب شست میمانیم .. یگان تای ما هم مهُر داریم...
نطاق: نخیر قوماندان صاحب رنگ تاپه نیست ...
قوماندان : خی حتماً کدام قوطی رنگ بوت است ؟ همی بچه گک ها عوض ایکه مکتب برن ده شار و بازار بوت رنگ میکنن و در بین صندوق هایشان میباشه ...
نطاق : نی قوماندان صاحب یک نقل میتم برایتان وقتی رنگ تاپه نمیباشه از رنگ او هم برای شست ماندن استفاده میکنند و مردم با سواد همرایش امضأ میکنند .
قوماندان : خو از اول میگفتی ... که قلم خود رنگ است دگه ... حالی جایزه ره بیار ...
نطاق : قوماندان صاحب شما شئی مورد نظر را در سوال بیست و یکم پیدا کردین و بنابراین مستحق جایزه شناخته نمیشین.
قوماندان : خوب میفامی که ما مستحق بسیار چیز ها نبودیم، مگر به زور خوده مستحق ساختیم. حالی برو جایزه ره بیار و خوده ده جنجال ننداز .
نطاق : راست میگین قوماندان صاحب. جایزۀ را که برای شما مد نظر گرفته ایم یک درجن ایزار بند و یا به شکل ادبی آن بگویم بند تنبان است. شاید بعد از اینکه قوای خارجی در سال 2014 از افغانستان بیرون برایه به کارتان بیایه ....
بینندگان عزیز تلویزیون ، حضار گرامی ! برنامۀ حاضر ما به پایان رسید تا تقدیم برنامۀ دیگر شما را به خداوند متعال میسپاریم .... خداوند حافظ و ناصر همه تان باد
سلطان محمود غیاثی
شنبه، 2013/04/06



خراب



گشته از جنگ های قدرت حال و اقبالم خراب
حال من بگذار که کردند حال اطفالم خراب
گر شکایت میکنم ای دوستان از اینهمه
کرده اند از جور بسیار جمله آمالم خراب
از وطن گشتم مهاجر از جوانی تا به حال
حیف و افسوس که نمودند بیست و چند سالم خراب
» هر کی را دردی رسد ناچار بگوید وای و وای «
زین سبب با درد و رنج زیادی مینالم خراب
سردی ها بگذشته بی چوب و زغال، اکنون چرا؟
هم ز بدبختی به گرما گشته، یخچالم خراب
سالهاست افتاده ام در دام ناداری و غم
هم ز بی برقی و بی آبی به جنجالم خراب
تا ز پارک و تفریح سالم به دورم، کرده اند
با دو شوت کج و وج هم توپ فوتبالم خراب
با دو سه دیپلوم، شهادتنامه های رنگ به رنگ
بر سر جاده نشسته، کاری میپالم، خراب
یاد صد سال گذشته تا کنند پیران ما
یک دو افسوس میکنم بر خویش و میبالم، خراب
این چه روزگاریست که ما داریم در کابل ببین
جاده ها ویران و گشته سطل آشغالم خراب
تا کشم آواز خویش را و نمایم اعتراض
با دو سه تهدید و وعده میدهند چالم خراب
خود بداند، هم بگوید از رۀ غدر و فریب
مصلحت در کار دولت، ساخته مارشالم، خراب
گر نه گیریم تا به دست خود افسارش ، ببین
این وطن را کرد خراب و میکند عالم خراب
جلوه های رهبر خونخوار و مردم کشته را
تا ببینم دفعتاً بر هم خورد حالم خراب
قرن ها نالیده گوید خاک پاک این وطن
مینمایند تا به کی در بند و اشغالم، خراب
راز خود را گفت به »محمود« کفتر صلح وطن
کَنده اند چند رهبر جنگجو پر و بالم خراب

سلطان محمود غیاثی
جمعه، 2013/04/05