۱۳۹۲/۱۱/۱۱

نان پز


    شاه دولا که پسان ها نظر به بد اخلاقی و شوخی های بیجای ده کوچه و مکتب به نام شاه دولای کله شخ یعنی اصلاح ناپذیر مشهور شده بود، بچۀ همسایه ما بود. شاه دولای کله شخ هر دو روز بعد از مکتب میگریخت و روز گمی میکرد و مه بیچاره درس خوانده دیوانه شدم. او هر صنف را دوسال و سه سال خواند و مه هر بار اول نمره و دوم نمره میشدم. مه مکتبه خلاص کدم ولی او هنوز هم به گفتۀ بچه ها خوده ده چوکی مکتب شرش الفی کده بود.
   بعد از ختم مکتب مه عسکر شدم و شاه دولا که سن اش از مه کده یکسال کلانتر بود به کشور همسایه گریخت. مه از وطن دفاع میکدم و او سر وطن حمله میکرد. مه که عسکری ره خلاص کدم شاه دولا در یکی از تنظیم ها از نفر های خاص رهبر تنظیم شده بود. بعد از ختم دورۀ عسکری مه به پوهنتون رفتم و شاه دولا در کمپ های نظامی همسایگان مصروف تحصیل بود. بعد از دورۀ پوهنتون مه بورس گرفتم و رفتم به خارج از وطن تا درس بخوانم و انجنییر ساختمانی شوم و شاه دولا یاد گرفت که چه رقم پل و پلچک و خانه و مکتب و شفاخانۀ وطنه ویران کنه و قوماندان شد و یک سال بعد با اعضای گروه خود به وطن آمد و مردم ماره از وطن گریختاندند و آواره و بدبخت ساختند. یاد او وقت ها بخیر که مه شعار میدادم مرگ به امپریالیزم و او شعار میداد مرگ به کمونیزم و هیچ حساب هم معلوم نبود که کدام ما راست میگیم؟
    بهر صورت مه یک دیپلوم در رشتۀ ساختمانی گرفتم و انجنییر شدم و باز هم به تحصیل ادامه دادم و بیست و یک سال تحصیل کردم و دیپلوم دوم را هم با دکتورا و دگه سر و حساب هایش گرفتم و شاه دولا هم در این جریان رهبر تنظیم شد و بسیار کارش رونق گرفت. مه بیچاره که بنابر نبود کار و روزگار به وطن بازگشت کرده نمیتانستم، به یکی از کشور های امپریالیستی پناهنده شدم و شاه دولا حالی در یکی از کشور های کمونیستی سابق مصروف تجارت و داد و گرفت است و مه با دیپلوم های خود کار نیافتم و از مجبوری دریور تکسی شدم ولی شاه دولا خان که خان هم در پهلوی اسم مبارکش اضافه شده حالی ده موتر ضد مرمی سوار میشه.
   چند ماه پیش ده اخبار خواندم که شاه دولا خان وزیر شده و مه بیچاره همو کار دریوری تکسی ره هم از دست دادم. از برکت شاه دولا ها و امثالش خانۀ ما را چند دست خرید و فروش کردند اما شاه دولا خان صاحب چند بلند منزل و هوتل شده. شاه دولا خان در انتخابات کاندید ریاست جمهوری شد و مه با دو دیپلوم خود در یک خبازی نان پز شدیم. شاه دولا خان خوب میپوشه و میخوره و برای تفریح به کشور های عربی میره و مه بیچاره پشت نان دویده، دویده از نفس افتادیم. مگر کاش میفامیدم که آخر نان پز میشم که تمام تحصیلات خوده ده رشته نان پزی میکدم ... اقلاً مثل یگان نان های که از پیشم میسوزن، دلم خو در نمیگرفت .... !!!
راست میگن که وقتی کاروان سرچپه شوه ...


پایان
سلــ(محـ(غیاثی)ـمود)ـطان
‏جمعه‏، 2014‏/01‏/31



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر