۱۳۹۳/۸/۲۶

توصیه


     وکیل صاحب که خود را نماینده برحق مردم و یک کمی هم سیاستمدار میدانست، حالش خوب نبود و از افراط در نوشیدنی ها و پر خوری زیاد در مهمانی دیشب، مریض شده و در بستر افتاده بود، از درد شکم و اسید معده می نالید و فکر میکرد با هر پیچ و تاب معده و کشش روده ها، یک قدم به قبر نزدیکتر میشود. گاهی چشمانش سیاهی میکرد که حتی یک ساعت پیش، خانه سامان را که برای گرفتن هدایات نزدش آمده بود، خیال حضرت عزرائیل کرد و قریب بود که زیر پا هایش بیافتد تا چند روزِ دیگر برایش مهلت بدهد تا حساب و کتاب خوده ده دنیا خلاص کنه. یگان بار هم به یاد گذشته ها می افتاد و تبسمی تلخی بر لبانش نقش می بست. کمی به فکر فرو رفت و یادش آمد که از این پیش هم که یگان بار مریض میشد، دوستان و مشاورین اش برایش توصیه های میکردند:
مثلاً مولوی صاحب مسجد میگفت شراب ننوشی که حرام است.
مراد جان میگفت تلخک ننوشی که معدیت زخم میشه.
خشویش میگفت بعد از قابلی پلو، آب ننوشی که چربی خون میگیریت.
بیادر خواندیش بدر الدین جان میگفت زیاد بیر ننوشی که مه واری چاق میشی.
داکتر خانواده گی و معالجش میگفت چای سیاه ننوشی که مضر اس.
مشاور امور سیاسی اش میگفت چای سبز ننوشی که مغزه خشک میکنه.
حکیم صاحب شوخی میکد و یگان دفعه که بی احتیاطی های وکیل صاحب را در نوشیدن میدید میگفت هر چه مینوشی بنوش مگر زهر ننوشی که میمری.
نظیفه جان سکرترش با ناز و ادای همیشه گی اش میگفت زیاد آب معدنی ننوشین که وجود مبارک تان را روماتیزم میگیره.
صفدر خان کمپودر همیشه میگفت شربت های ساخت همسایه ها ره ننوشی که کیفیت ندارن ... و صد ها مشورۀ دیگر ...
مگر یکی نگفت که خون مردم را ننوشی که فردا مورد باز خواست قرار میگیری ... و اگر هم کسی میگفت، وکیل صاحب پیش خود میگفت : کدام فردا ؟؟؟ و آهسته میخندید...

سلـ(محـ(غیاثی)ـمود)ـطان
‏دوشنبه‏، 2014‏/11‏/17