۱۳۹۴/۱/۲۰

سرپرایز یا Surprise چیست؟ 

در کشور های خارجی همی سرپرایز، واقعاً غافلگیر ساختن یا غافلگیر کردن را میگن که عموماً با یک خبر خوش و یگان تحفه همراه میباشه ولی ده کشور ما و یگان کشور های مثل ما که بعضی مردم نی سر دارن و نی پر دارن و نی آیز یعنی چشمها (Eyes به زبان انگریزی) ... سرپرایز به دگه چیز ها گفته میشن بطور مثال : از کوچه تیر میشی که از منزل دوم ده سرت یک سطل آهنی آب چرک رخت شویی خطا میخوره. به ایی میگن: »سرپرایز« یعنی غافلگیر و گنس و گول شدی و سرت از درد چرخک میزنه. باز کاشکی تنها سرپرایز باشه چند چیزی دگه هم ده پشت خود داره که حالی تشریح میتم برایتان .... سر و کلۀ بیچاریت و کالایت تر میشه که ایی ره میگن: »ترپرایز« ... گوش هایت از ترنگس سطل چیزی ره نمیشنون که به ایی میگن» :کرپرایز« ... بالا سیل میکنی و با صدای بلند میگی: "کدام خر ایی سطله انداخت؟" که به این میگن: »خرپرایز« ... نفر پائین میشه و با تو جنگ میکنه و جار و جنجال میشه که مختصراً به جار میگن: جر، که میشود »جرپرایز« یعنی معامله جر و بنجر شد. پولیس میایه هر دویته میبره و ده راه چند روپیه تانه میگیره و ایلاتان میکنه به این میگن» :زرپرایز«  یعنی زر را از دست دادین ... باز شما ایی قصه ره با آب و تابش و یک دو تا هم از دلتان اضافه کده به دوستهای تان میگین که نفره نر واری لت کدم که به این میگن: »نرپرایز« ...
.
.
.
.
.
.
.
برین بس اس دگه کشف کدن خو آسان نیس ... مه نباشم چه خات کدین ... ؟؟؟

سلـ(محـ(غیاثی)ـمود)ـطان
جمعه، 2015/03/27


دختران کشور

می توان کردن به نشتر زنده خون مرده را
خواب غفلت برده را آگاه کردن مشکل است
( صائب تبریزی )

این شعر و تصویر را بر روی آن عده بی وجدانانی که دعوای رهبری و مالکیت افغانستان را دارند، میکوبم. تا اگر غیرت دارند به حال ننگ و ناموس کشور خود توجه کنند و دهم حصۀ نعماتی را که از حق این مظلومان، برای فرزندان خویش در کشور های خارجی مهیا ساخته اند، برای این ستم دیده گان و بی کسان به مصرف برسانند و اگر غیرت ندارند، بدون شک، تاریخ نامشان را در لیست بی ناموسان و بی غیرت ها مینویسد. ای کسانی که پدران و برادران این اطفال برای به قدرت رسیدن شما ها و یا در اثر ظلم و ستم شما به شهادت رسیده اند و اکنون شما آنها را ناجوانمردانه فراموش کرده اید، به خود آئید و از خواب غفلت بیدار شوید و از این بیچاره گان دستگیری کنید. زیرا میرسد روزی که خدا شما را احضار کند و آنگاه ...

ای خواهر عزیز خجالت مکش که تو
دُخت اصیل کشور زیبای خویشی
دانم ز نامردیِ روزگار و رهبران
دست ات به گریبان غم و سخت ناخوشی

بینم ترا که با سر افگنده خوار و زار
سخت گریه میکنی، ز دلم خون میچکد
حق مُسَلَم ترا چند نابکارِ پست
چون آبِ رودخانۀ جیحون میمکد

سر را بلند کن به دو چشمِ جهان ببین
زیرا تو در شهامت با من برابری
افگنده سر مباش ز کار و تلاش خود
زیرا تو نه مفت خور وکیلی و رهبری

ای آنکه افتخار میکنی به جهادت
مدعی میراثِ زمین و زمانی
آنچه به خود کرده ای، سبحان الله ! ولی
آیا تو داده ای به کسی لقمۀ نانی ؟

سر را بکن برون ز بلند منزلت گهی
بنگر به زیر پا، تو دُختِ وطنت را
پر پر نموده گلچین بیگانه ها چه سخت
پامال کرده غنچۀ سرخِ چمنت را

آه من چرا خموش و زبان بسته رفته ام
خوشم که در این گوشۀ تنها سلامتم
تو رنج میبری و من آگاه نیستم
آری ! ملامتم و هم سخت خجالتم

ای چرخِ که زور تو به ناتوان میرسد
تا کی مینمایی این ظلم و این جفا را؟
فریاد «محمود» به هفت آسمان رسد:
 ویران کنم آخر«یک بام و دو هوا را»

سلـ(محـ(غیاثی)ـمود)ـطان
‏چهار شنبه‏، 2015‏/02‏/25