۱۳۹۳/۷/۱

مکالمۀ تلفونی

چند سال است که در هندوستان زندگی میکنم و اکثرا دوستان ما از افغانستان جهت تداوی به دهلی جدید تشریف میارن و من هم با بعضی از این دوستان منحیث ترجمان و یا رهنما کمک میکنم. اولین کار ما این است که باید موبایل مسافر را فعال نماییم. همینکه هموطن ما سیم کارت موبایل خرید و آن را فعال ساخت، بلافاصله به خانه زنگ میزند و آهسته، آهسته همه دوستان و خویشاوندان نمبر موبایل وی را بدست میاورند. خوب شاید بگویید که این یک موضوعی عادی است و همه کسانی که به سفر می روند، چنین میکنند. مگر حال توجه شما را به مکالمات بعضی از دوستانی که وقت و بی وقت از وطن زنگ میزنند، جلب مینمایم.
تازه داخل اتاق داکتر شده ایم ...
داکتر صاحب سلام!
داکتر: سلام! بفرمایید چه تکلیف دارید؟
ترررررررر ترررررررررر (مریض با دستپاچگی در حال پالیدن جیب های واسکت) بلی! بلی! از آنطرف: بلی! قادر جان هستی؟
قادر: بلی خودم هستم.
از آنطرف: هه شناختی؟
قادر: ببخشین که ما همی حالی ده اتاق داکتر هستیم، لطفا یک ساعت بعد تر زنگ بزنین. قادر تلفون را قطع می کند. با داکتر در مورد مریضی قادر جان صحبت میکنیم که باز زنگ میایه.ترررررررررر ترررررررر
قادر: بلی! از آنطرف: او بچه قادر مثلی که نشناختی؟
قادر: نی ولا شما کی هستین؟
از آنطرف وی! ناجوان حالی ماره نمیشناسی؟
قادر: ببخشی بیادر همی حالی ده شفاخانه هستیم، مه پسانتر خودم زنگ میرنم.
داکتر بعد از معاینه، ام آر آی و بعضی معاینات خون را تجویز نمود و ما به لابراتوار رفتیم. نرس میخواهد از مریض خون  بگیرد. لطفا آستین تانه بالا کنین. ترررررررررر تررررررر قادر : بلی سلام علیکم حاجی صاحب خوب استین تشکر. شکر . نی هنوز معلوم نیست نو معاینات را انجام میتیم. سلامت باشین اگه ضرورت شد باز زنگ میزنم. خداحافظ.
تلفون را از پیش قادر گرفتم و گفتم بان که نرس کار خوده کنه ...
از لابراتوار برآمدیم و رفتیم در بخش ام آر آی ... قادر جانه لباس مخصوص پوشاندیم و نفر مؤظف برای ام آر آی داخل ماشین رهنمایی اش کرد. تررررررررررررررررر باز زنگ آمد : بلی ! قادر جان؟
من : بلی سلام علیکم ! ببخشین قادر جان در داخل ماشین ام آر آی استند یک ساعت بعد زنگ بزنین.
از آنطرف : تو بتی تلیفونه برش ...
من : ببخشین قادر جان در داخل ماشین استند معاینه شان جریان داره ... نمیتانن که گپ بزنن ...
از آن طرف : تو برو یک کوشش کو ...
من : بچشم صاحب ... تلفونه قطع کدم
تررررررررررررررررررررر باز زنگ آمد . بلی !
از آنطرف: قادر جان استین ؟
من: سلام برادر ! نخیر قادر جان در اتاق ام آر آی استند.
از آنطرف: ام آر آی اش درد میکنه؟
من : نخیر صاحب از سر تا پایش عکس میگیرند.
از آنطرف: وی حالی ده کابل عکاسخانه نبود که یک عکس برقی سر تا قدم میگرفت که عین هند رفته؟
من : ببخشین ! هر وقت قادر جان بیکار شدند برایتان زنگ میزنند باز خودشان برایتان تمام قصه ره میگن ... خداحافظ
تررررررررررررررررررر بلی !
از آنطرف : بلی قادر جان ؟ !!!
من: سلام علیکم ... ببخشین محترم، قادر جان در اتاق معاینه است؟
از آنطرف : نمیشه پرسانش کنی که همو بیست خلطه سمت را ده کجا تخلیه کنیم؟
من : نی بیادر مه همی حالی نمیتانم ازش پرسان کنم.
از آنطرف : وی تو کدام آسمان استی که پرسان کده نمیتانی؟
من : بیادر جان! قادر جان درون ماشین است گپ زده نمیتانه؟
از آنطرف : خو برو پرسان کو وی !!!
من : خو اینه یکدقه  ... بعد از چند ثانیه ...
من : بیادر ! قادر جان میگه که سمت ها ره ده سر بام پیاده خانه بانین.
از آنطرف: سر بام باران تر شان میکنه ...
من : تو کدام آسمان استی که ده گفت قادر جان نمیکنی اه ؟ برو دگه کار ته پیش ببر ... تلفونه قطع کدم ... که دگه زنگ آمد ...
تررررررررررررررررررررر ... خلاصه چه درد سر بتمتان که در ظرف یکساعت بیش از بیست تلفون را جواب دادم و این هم آخرین تلفون : تررررررررررررررررررر بلی ! قادر جان است؟
من : سلام ببخشین ! قادر جان عمر خوده به شما بخشید ...
از آن طرف چیغ .... چرا چه شده بودیش ؟
من : از دست تلفون های تان ... تمام قریه و دوست و خویش قوم که ده یک روز تلفون کنین خو باید هم نفر از سوال و جواب زیاد فوت کنه ...
از آنطرف : او بیادر کشتی ما ره مزاق نکو ... راست بگو کجاست قادر جان ... ( در همین اثنا قادر جان از اتاق ام آر آی بیرون می آید)
من: اینه بیادر بگی همرایش گپ بزن ... چارچ موبایل خلاص شد و خاموش شد ...
تمام جریان را به قادر گفتم و یک ساعت بعد یک سیم کارت نو خریدیم ...

پایان

سلـ(محـ(غیاثی)ـمود)ـطان
‏دوشنبه‏، 2014‏/09‏/22


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر