۱۳۹۴/۱/۲۰

دختران کشور

می توان کردن به نشتر زنده خون مرده را
خواب غفلت برده را آگاه کردن مشکل است
( صائب تبریزی )

این شعر و تصویر را بر روی آن عده بی وجدانانی که دعوای رهبری و مالکیت افغانستان را دارند، میکوبم. تا اگر غیرت دارند به حال ننگ و ناموس کشور خود توجه کنند و دهم حصۀ نعماتی را که از حق این مظلومان، برای فرزندان خویش در کشور های خارجی مهیا ساخته اند، برای این ستم دیده گان و بی کسان به مصرف برسانند و اگر غیرت ندارند، بدون شک، تاریخ نامشان را در لیست بی ناموسان و بی غیرت ها مینویسد. ای کسانی که پدران و برادران این اطفال برای به قدرت رسیدن شما ها و یا در اثر ظلم و ستم شما به شهادت رسیده اند و اکنون شما آنها را ناجوانمردانه فراموش کرده اید، به خود آئید و از خواب غفلت بیدار شوید و از این بیچاره گان دستگیری کنید. زیرا میرسد روزی که خدا شما را احضار کند و آنگاه ...

ای خواهر عزیز خجالت مکش که تو
دُخت اصیل کشور زیبای خویشی
دانم ز نامردیِ روزگار و رهبران
دست ات به گریبان غم و سخت ناخوشی

بینم ترا که با سر افگنده خوار و زار
سخت گریه میکنی، ز دلم خون میچکد
حق مُسَلَم ترا چند نابکارِ پست
چون آبِ رودخانۀ جیحون میمکد

سر را بلند کن به دو چشمِ جهان ببین
زیرا تو در شهامت با من برابری
افگنده سر مباش ز کار و تلاش خود
زیرا تو نه مفت خور وکیلی و رهبری

ای آنکه افتخار میکنی به جهادت
مدعی میراثِ زمین و زمانی
آنچه به خود کرده ای، سبحان الله ! ولی
آیا تو داده ای به کسی لقمۀ نانی ؟

سر را بکن برون ز بلند منزلت گهی
بنگر به زیر پا، تو دُختِ وطنت را
پر پر نموده گلچین بیگانه ها چه سخت
پامال کرده غنچۀ سرخِ چمنت را

آه من چرا خموش و زبان بسته رفته ام
خوشم که در این گوشۀ تنها سلامتم
تو رنج میبری و من آگاه نیستم
آری ! ملامتم و هم سخت خجالتم

ای چرخِ که زور تو به ناتوان میرسد
تا کی مینمایی این ظلم و این جفا را؟
فریاد «محمود» به هفت آسمان رسد:
 ویران کنم آخر«یک بام و دو هوا را»

سلـ(محـ(غیاثی)ـمود)ـطان
‏چهار شنبه‏، 2015‏/02‏/25







هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر