۱۳۹۱/۴/۳۰

من و تو .... غزل


من و تو

این تو میخانه و چشمان تو
این من و پیمانه و هجران تو
این تو جمعی کثیری عاشقان
این من و دلخانه و پیکان تو
این تو زلفی پریشان تا کمر
این من و این شانه و زلفان تو
این تو و دردی که دارم از غمت
این من و دیوانه و درمان تو
این تو و این عشق آتش سوز تو
این من و پروانه و آستان تو
این تو و وصل حریفان تا به کی؟
این من و ذولانه و زندان تو
این تو و این خنده های مست تو
این من و غمخانه و گریان تو
این تو و این بدگمانی های تو
این من و تازیانه و وجدان تو
این تو و این ساحل بحر هوس
این من و رودخانه و توفان تو
این تو و عیش و نشاط زندگی
این من و ویرانه و آرمان تو
این تو و هر دم شکست وعده ها
این من و بیگانه و پیمان تو
این تو و باور نداشتن بر سرم
این من و جانانه و جانان تو
این تو و راز و نیازت با رقیب
این من و افسانه و داستان تو
این تو و »محمود« و خنجر بر کف ات
این من و دادنامه و فرمان تو

سلطان محمود غیاثی
17 جدی 1383 خورشیدی
کابل - افغانستان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر