۱۳۹۱/۴/۳۰

پروا ندارد ..... غزل

پروا ندارد

محبت در دل او جا ندارد
کدام دل است که این سودا ندارد
اول روزی که از من دلبری کرد
همان شوری که داشت حالا ندارد
به دل گفتم مگر دیوانه ایی تو
بگفت دل عاقل و دانا ندارد
رقیبم گفت چرا دل دادی »محمود«
بگفتم چاره چیست پروا ندارد

سلطان محمود غیاثی
20/9/1995
راولپندی ، پاکستان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر