۱۳۹۱/۴/۲۲

مُقرری ... طنز



مُقرری

در دفتر رئیس صاحب شیشته بودم و در مورد پلان های کاری جدید صحبت میکدیم که زنگ تلفون به صدا درآمد و رئیس صاحب گوشک تلفونه ورداشت. از لحن و گفتار رئیس صاحب معلوم میشد که کدام آدم با نفوذ و با رسوخ همرایش صحبت میکنه. رئیس صاحب بعد از اینکه مدت طولانی به حرف های طرف مقابل گوش داد، بعد از گفتن بچشم صاحب، سوالاتی از طرف مقابل پرسیده و با تعجب یادداشت میکد: رشتۀ تحصیلی؟ .... بلی ... درجۀ تحصیل؟ .... ب ب بسیار خو...ب. تجربۀ کاری؟ .... بلی صاحب ...  بعد از ختم صحبت، رئیس صاحب یک رقم چرتی شد. گفتم: رئیس صاحب خیریت خو باشه؟ رئیس صاحب بعد از یک آۀ طولانی گفت: گپ از خیریت تیر شده وکیل خان. قوماندان صاحب بود، میگفت :“ هر رقم میشه خسربریمه در ریاست تان مقرر کنین بخاطری که سالها بخاطر گرفتن استقلال کشور جنگ کده. در سر راه ها و شاهراه ها چندین پوسته داشته. میگفت اگر یادت باشه وقتی نو آمدیم و بین ما زدنک شروع شد همو قسمت کج گردشی ره از دست حزب (( شر و شور )) خسربریم آزاد کد. وقتی همرای حزب (( بگیر و ببر )) جنگ داشتیم بسیار قهرمانی ها کد. بسیار آدم با ابتکار است یک دفعه مقرر شوه کل تانه صاحب زندگی میسازه . از هیچ کس و از هیچ چیز نمیترسه . وقتی ده یک قریه میرفت و جنگ میکد، قوارۀ منطقه ره تغییر میداد که حتی خان قریه هم قریه خوده نمیشناخت. شاگرد کیست دگه؟ شما هم که کار ساختمانی میکنین حتماً یگان تعمیر کهنه ره خراب میکنین، فقط ایی کاره به خسربریم بتین ... دو ساعته در بر نمیگیره که از تعمیر فقط تهدابش میمانه چه خاصا که تعمیر یگان مال غنیمت هم داشته باشه ....
اینالی تو خودت فکر کو که ایره ده کدام رتبه و بست مقرر کنیم؟ اینه این هم یادداشت های مه :
رشتۀ تحصیلی: نداره
درجه تحصیل : نداره
تجربه کاری : نداره
فقط واسطه، پول و زور داره . چیزی گفته هم نتانی هر دقه سر ملت احسان میکنن و فخر میفروشن که ما بخاطر وصول استقلال کشور قهرمانی کدیم و کُل این چیز ها حق ماست ....
وکیل خان ! ما استقلال داریم؟ ...
من : (بعد از چند ثانیه سکوت ) چه بگویم صاحب! وقتی فقط یک کشور ده ملک ما آمده بود اینها میگفتند وطن اشغال شده حالی که چهل کشوره خودشان آوردن البت همی ره استقلال میگن ... به فکر اینها هر کشوری ره که چهل کشور اشغال کنه استقلال میداشته باشه ...
رئیس: خو وکیل خان سیاسته بان گمشکو. حالی بگو که ایی مصیبته ده کدام رتبه مقرر کنیم؟
من : ولا رئیس صاحب ایی آدم خو حتی لیاقت چوکیداری ره هم نداره. نی سواد داره، نی کدام کاری ره به غیر از مفت خوری یاد داره. اگر موافق باشین صاحب،همی خسربرۀ قوماندان صاحبه ده بست 39 مقرر کنیم؟
چشم های رئیس صاحب از خوشحالی برق زد و خیز زد و مره ده بغل گرفت و رویمه ماچ کد و گفت: آفرین بخدا همرای ایی عقلت که مشکل مره آسان ساختی .... و بعد از سالها یک ماه معاش بخششی حق و حلال برایم حواله کد .....

پایان ...

سلطان محمود غیاثی
پنجشنبه، 2012/05/24

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر