۱۳۹۱/۵/۱۸

سوال


نمیخواهم دگر این زندگی را
بردگی را ، بندگی را
این همه شرمندگی را
فقط خواهم که مرگ آید سراغ من
فقط یک مرگ معمولی
همی خواهم شوم در گور تاریکی
و دور از آنهمه پرسش
روم یکباره سوی آن بهشت ، اما
نه اینکه خویشتن را انتحار کردم
و یا یک بیگناهی را بنام کافر و بی دین
تیرباران و شامل خویش را
 اندر شمار غازیان کردم
نه اینکه با همه عصیان پنهانی
و رو سیاهی وجدانم
با آن سنگی سبک تر از گناۀ خویش 
زنی را سر به نیست کردم ... 
نه از بهر هم آغوشی به همرای کدام حوری
نه از بهر شراب انتهور و مرغ بریانی
نه از بهر کدام جوی عسل یا شیر و غلمانی ...
فقط خواهم که بار یابم حضور خالق یکتا
و با تمکین و عجز و لابه و زاری
فروتن گشته و پرسم :
خدایا ! خالق یکتا !
مگر ما مردم افغان که از قرن ها
به نام این و آن ،
حرف و زبان و ملیت و رسم و رواجِ دیگران
در بندگی غرقیم و روز خوش نمی بینیم،
چرا ؟
از مخلوقاتت نیستیم ؟

سلطان محمود غیاثی
‏پنجشنبه‏، 2012‏/08‏/09

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر