۱۳۹۱/۶/۸

سرباران شهید هلمند


سربازانِ شهید

تو ای سرباز ، شهید راۀ آزادی
چه خوشبختی !
که خون پر بهای خویشتن را
با شهامت ریختی !
وفا کردی به سوگندت
وفا کردی به آن عهدی که بستی
و مگر هرگز نگسُستی ...
همان لحظه که تیر خصم میهن
بر تنت خورده، چه حال داشتی ؟
چه احساسی و چه دردی ؟
که آن دم قطرۀ آخر،
ز خون خویش ریختاندی
و هم آن آخرین آهی عمیق و سرد
به یاد مادر و همسر و یا طفلت
کشیدی و چنان مردانه وار رفتی
به کام اژدهای مرگ ...
تو خوشبختی که نامت را نوشتی
با خط زرین و سرخِ آتشین
در لابلای صفحۀ تاریخ این میهن
که سر را میدهم ، اما نه این سنگر !!!
نه این میهن ...
مگر افسوس که بسیاری
قدر ات را نمی دانند ... !!!
و دیگر یادی هم از تو نخواهند کرد
و یا هم گور تو گمنام خواهد ماند
و خاک و سنگ رویش را ،
همان سیلاب گمنامی، خواهد شست
کسی از نام تو یادی نخواهد کرد
به مثل صد هزاران عسکر دیگر ؛
زیرا ! زیرا تو رهبر نیستی ...
زیرا برای حفظ جان و منصب و چوکی
نه کس را رو بروی خویش سپر کردی ...
ولی تو با کمال فخر، برای
حفظ جان و مال و اولادِ وطن مردانه وار،
سینه خود را سپر کردی ...
زیرا تو مرد بودی ...
تو ای سرباز
شهید راۀ آزادی ...

سلطان محمود غیاثی
چهار شنبه، 2012/08/29


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر