۱۳۹۱/۵/۲

میخانه ... غزل


میخانه

آمدم ساقی در میخانه ات مسدود بود
جرعۀ از آن می و پیمانه ات مقصود بود
بود تنها شمع رخسار تو اندر انجمن
سر فروشی چون منِ پروانه ات کمبود بود
هیچ کس نگشود در میخانه را بر روی من
می کشان از هر کجا در خانه ات موجود بود
آشنایان سوخته میرفتند پی در پی ولی
مقدم اغیار به آتشخانه ات محدود بود
از پس دیوار مجسم ساختم روی ترا
هر یکی را آن رخ ماهانه ات معبود بود
کاش میگشتم دمی مخمور چشم مست تو
آنچنان کز دیدۀ مستانه ات مشهود بود
سر به در میکوفتم گفتی بران دیوانه را
یا ندانستی که آن دیوانه ات « محمود » بود؟

سلطان محمود غیاثی
2008 دهلی جدید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر