دیگر تو چه میخواهی؟
اشکم نم باران شد دیگر تو چه میخواهی؟
روزم شب هجران شد دیگر تو چه میخواهی؟
افسرده پریشانم در کلبۀ تنهایم
غمخانه ام ویران شد دیگر تو چه میخواهی؟
آن دل که ترا دادم از جور و جفای تو
آغشتۀ توفان شد دیگر تو چه میخواهی؟
از عشق و وفای من از صدق و صفای من
عالم همه حیران شد دیگر تو چه میخواهی؟
از چشم دل انگیزت در شهر جنون ما
میخانه فراوان شد دیگر تو چه میخواهی؟
خورشید و مۀ چارده از پرتو روی تو
یکدم پت و پنهان شد دیگر تو چه میخواهی؟
گیری چو سراغم را گویند که »محمودت«
مجنون بیابان شد دیگر تو چه میخواهی؟
سطان محمود غیاثی
12 اسد 1383 خورشیدی
کابل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر