ریشخند شدم
تا دردِ تو در جان فتاد دردمند شدم ، دردمند شدم
در کارِ عشق و عاشقی هوشمند شدم ، هوشمند شدم
از کثرتِ رنج و غمت، کای دوست سوگند بر سرت
هر چه رسید از عشق تو ، آزمند شدم ، آزمند شدم
آشفته من از هجرِ تو ، گشتم اسیرِ سحِرِ تو
با این همه دانایی ام ، دلبند شدم ، دلبند شدم
افسوسناک است حالِ من ، روز و شب و مه ، سالِ من
تا در حصارِ عشقِ تو ، در بند شدم ، در بند شدم
میگفت »محمود« اینچنین، تنهای تنها و غمین
کاندر دیار عاشقان ، ریشخند شدم ، ریشخند شدم
سلطان محمود غیاثی
20/08/1998
راولپندی ، پاکستان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر