بیائید بر سر خاکم
بیائید بر سر خاکم که من دور از وطن مُردم
کنید صد حیف بر حالم که من دور از وطن مُردم
نمودم ناله و فریاد ز هجر آشیان خویش
نکرد صیاد به من رحمی و من دور از چمن مُردم
روان گشتم ز بیم مرگ ز شهرم بی کس و تنها
نمیدانستم از تقدیر و بی گور و کفن مُردم
نه مادر بود به بالینم نه خواهر نی پدر جانم
برادر کی خبر دارد که در دشت و دمن مُردم
خداوندا کند زاری به در گاهت چنین » محمود «
مگیر جان مسافر را به این مرگی که من مُردم
سلطان محمود غیاثی
21/05/1999
راولپندی، پاکستان
مگیر جان مسافر را به این مرگی که من مُردم
اشعار و نوشته های بسیار که واقعا زحمت زیاد را متقبل شده اید و من زیاد استفاده خوب کردم . موفقیت های پشتر شما را ارزو می کنم
پاسخحذف