گریه کن ای دل
گفتمت که عاشقم من نظری به ما نداری
تو بگو گناهی من چیست و چرا وفا نداری ؟
من بجز وفایت ای جان نظری امید ندارم
که برای این دل من تو بجز جفا نداری
گریه کن بحالت ای دل که بغیر نالۀ درد
نه سرود عاشقانه ، نغمه و نوا نداری
نیست کس ندیم شامت، مرهمی نهد به زخمت
که بغیر نمک عشق به زخم دوا نداری
ز تو پرسم ای گل من، چاره به مشکل من
نه جوابی تو برای حل معما نداری
ز سوالی که نمودم نرسیده پاسخ تو
که بجز از گریۀ غم خندۀ روا نداری
سر بزن به سنگ صحرا کن دعا به نزد مولا
لیلی را تو هم ز قیس اش لحظۀ سوا نداری
سلطان محمود غیاثی
2003 پاکستان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر