۱۳۹۳/۱/۳۱

جی پی اس (GPS)

     میخواستم به عیادت یکی از همکارانم، که کمی مریض بود، بروم. آدرس خانۀ شان را که در منطقۀ ده دانای دارالامان موقعیت دارد، از طریق پیام تلفونی شان دریافت کدم. چون منطقه را بلد نبودم خواستم از جی پی اسی که چند روز قبل در موترم نصب کده بودم و سیستم آن مخصوص برای افغانستان ساخته شده بود، استفاده کنم و بعداً این موضوع را با مباهات به دوستان و همکارانم شرح داده و به اصطلاح خوده یک سر و گردن مدرن تر از دیگران جلوه بتم.
     ساعت هشت صبح آماده شده سوار موتر شدم و جی پی اس را روشن کده آدرس همکارم را در آن نوشتم. جی پی اس ضمن تثبیت منطقۀ ما (خیرخانه) و آدرس داده شده به من خوش آمدید گفت و چنین ادامه داد:
همشهری عزیز لطفاً تانکی تیل موتر تان را از تیل پُر نمائید. تانک تیل به فاصلۀ صد متر از شما فاصله دارد.
     مثلی که با کسی حرف بزنم گفتم : حالی داشتن و نداشتن تیل به تو چه غرض اس؟ ولی فکر کدم شاید همینطور عیار شده باشد و بلافاصله حرکت کدم و جی پی اس به بسیار خوبی مره تا تانک تیل راهنمایی کد و تانکی تیل موتر را پُر کده و از تانک تیل به طرف خانۀ همکارم حرکت کدم.
     جی پی اس گفت: لطفاً بعد از طی مسافۀ پنجاه متر به طرف چپ دور بخورید ولی بلافاصله ادامه داد: نخیر همشهری عزیز سرکی را که باید شما از آن عبور کنید درست از پیشروی خانۀ یکی از قوماندان صاحبان تنظیم شورای اشرار میگذرد که به امر ایشان مسدود گردیده و کسی حق ندارد از آنجا عبور و مرور کند. فرق نمیکند در حدود صد متر چارراهی دیگری به سر راهتان میاید که باید آنرا دور زده به طرف دست راست دور بخورید.
     هنوز به چارراهی نرسیده بودم که جی پی اس چنین گفت: همشهری عزیز چون وقت رفتن یکی از وکیل صاحبان به طرف پارلمان است جاده تا عبور ایشان به روی مردم بسته شده است. تا باز شدن دوبارۀ جاده لطفاً این آهنگ را که یکی از هنرمندان تازه کار بدون اجازۀ محترم فیض کاریزی کاپی و باز خوانی کرده است، بشنوید و وقت خوب داشته باشید.

ناوقت شده است موتر خود را تو بکن کوبه
از بد بدترش توبه، از بد بدترش توبه
از تیر شدن وکیل و چند تا موترش توبه
از بد بدترش توبه، از بد بدترش توبه

هر جا که طفیلی ایست و مفت خور زیادی
فسق است و شیادی
از آمدن طالب و آن ریش جرش توبه
از بد بدترش توبه، از بد بدترش توبه

ناوقت شده است موتر خود را تو بکن کوبه
از بد بدترش توبه، از بد بدترش توبه
از تیر شدن کاروان و چند تا موترش توبه
از بد بدترش توبه، از بد بدترش توبه

هر جا که ترافیک، فتاده به فلاکت
کی باشه ملامت
از بچۀ نو جوان وکیل و پدرش توبه
از بد بدترش توبه، از بد بدترش توبه

ناوقت شده است موتر خود را تو بکن کوبه
از بد بدترش توبه، از بد بدترش توبه
از تیر شدن کاروان و چند تا موترش توبه
از بد بدترش توبه، از بد بدترش توبه

     آهنگ خلاص شد و جی پی اس گفت: همشهری عزیز خدا کند که آهنگ خوش تان آمده باشد. از حوصله مندی شما و از اینکه دشنام های رکیک را به آواز بلند نثار ایشان نکردید متشکریم. حال جاده باز شده و لطفاً بعد از بیست متر به طرف راست دور بخورید و فاصلۀ یک کیلومتر را طی نمائید.
     جی پی اس بعد از طی نیم کیلومتر چنین ادامه داد: چون سرک مذکور در اثر باران های بهاری پر از آب است به شما مشورۀ عبور از این سرک داده نمیشود. لطفاً منطقه را دور زده و از راۀ دیگری که بعداً به شما پیشنهاد میگردد به سفر خود ادامه بدهید.
     راستی هم دیدم که سرک مثل دریا از آب پر شده که باید همرای کشتی از سرک تیر شویم. منطقه را دور زدم و جی پی اس چنین ادامه داد: همشهری عزیز! لطفاً با اعصاب آرام بعد از عبور از سه کوچه به طرف چپ دور بخورید و به سرک عمومی داخل شوید. بعد از کوچۀ دوم جی پی اس فریاد زد: همشهری عزیز صبر کنید! کاروان موتر های نظامی خارجی در حال عبور از سرک عمومی استند. بهتر است بخاطر دوری از خطر در همین جا چند لحظۀ را انتظار بکشید. بعد از نیم ساعت انتظار جی پی اس چنین گفت: همشهری عزیز لطفاً موتر تان را روشن کرده دوباره به سفر تان ادامه دهید و حال میتوانید با خاطر جمع داخل سرک عمومی شوید.
     خلاصه چه درد سر بتم تان که بعد از طی کوچه ها و سرک های مسدود و پُر آب و خامه و خاک باد و چقر و چقوری و انتظار برای عبور این و آن و گذر از مناطق ناشناخته و شنیدن یگان آهنگ، بالاخره جی پی اس چنین گذارش داد: همشهری عزیز رسیدن شما را به سر منزل تان مبارک باد میگوئیم. از اینکه جی پی اس تانرا برای رسیدن به این مقصد استفاده کردید متشکریم. با خوشحالی به اطراف نگاه کدم و توجه ام را لوحۀ به خود جلب کد که در آن نوشته بود « سینمای اقبال » ... با خود گفتم سینمای اقبال خو در کارته نو اس حتماً به این نام سینمای دیگری در ده دانا هم ساخته شده که مه خبر ندارم. باز هم از یک رهگذر پرسان کدم که بیادر اینجه کدام منطقه اس؟ گفت: کارته نو ... سینمای اقبال ...
     با شنیدن این حرف اعصابم بسیار خراب شد و میخواستم که جی پی اس را از روی سویچ بورد موتر بکنم که دستم تصادفاً به سویچ رادیو تماس کرد و شنیدم که نطاق میگه: ساعت دوی بعد از ظهر! توجۀ شما را به سرویس خبری این ساعت جلب میداریم.
    با شنیدن ساعت بیشتر اعصابم خراب شد. دست انداختم که جی پی اس را از جایش کنده و به زمین بزنم که جی پی اس به صدا آمد و چنین گفت: همشهری عزیز! حوصله ! لطفاً به من گوش بدهید: وقتی هر کس و ناکس از جاده میگذرد و سرک را بر روی مردم می بندند تقصیر جی پی اس چیست؟ وقتی قوماندان صاحب به زور سرک های اطراف خانۀ خود را مسدود میکند گناۀ من چیست؟ وقتی در اثر بی توجهی شاروالی سرک به دریا تبدیل میشود، آیا من ملامت استم؟ وقتی کاروان نظامیان میگذرد و شما مجبورید انتظار عبور شان را بکشید آیا تقصیر از ماست؟ وقتی وکیل زاده صاحب بدون مراعات سمت و اشارۀ ترافیکی در سرک یکطرفه موتر میراند ما ملامت استیم؟ وقتی موتر داران جای برای پارک کردن نمی یابند و یا نمیدانند چگونه موتر خود را پارک نمایند، قصور از ماست؟ .... هنوز خوش هم باش که شش ساعت بعد صحیح و سلامت شما را رسانده ایم. گفته اند: دیر رسیدن بهتر از نرسیدن است. اگر به سر منزل مقصود نرسیده اید اقلاً یک جای دیگر رسیده اید. حالی فهمیدید که چرا تانکی موتر تان باید پُر از تیل باشد؟
     با شنیدن سوالات جی پی اس دستم نا خود آگاه به عقب رفت و با خود گفتم که جی پی اس هم راست میگه . گناۀ ایی بی زبان چیس؟... چه حال اس ده ایی شهر؟ اولتر از همه کی ره ملامت کنی؟
     جی پی اس را خاموش کدم که تلفون همکارم آمد که پرسان میکد بیادر کجا هستی؟ گفتم: ده کارته نو . گفت: حالی قرار نبود که صبح خانۀ ما بیایی؟ گفتم: اینه فقط یکساعت بعد میرسم باز برایت قصه میکنم ... تلفون را روی سیت موتر انداختم و در حالی که از گشنگی و تشنگی لب و دهانم خشک شده بود و قوارۀ روزه دار هاره کشیده بودم، به طرف دارالامان حرکت کردم ... بالاخره بعد از مشکلات و راه بندی و توقف و انتظار زیاد، ساعت پنج به خانۀ همکارم رسیدم و چای عصرانه را با او صرف کدم و با عجله حرکت کدم که تا ساعت های نهُ ده بجۀ شب خانه برسم ... که ده خانه پریشان نشوند ...

پایان

سلــ(محــ(غیاثی)ــمود)ــطان
‏شنبه‏، 2014‏/04‏/19

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر