دوپیازه
خدایا صبر ما اندازه داره
دلم درد ها و زخم تازه داره
غریب از گشنگی مُرد و قوماندان
برای چاشت و شام دوپیازه داره
خسته کن
ز درد خود بنالم، خسته کن شد
لب و روی کشالم، خسته کن شد
نمی پرسی چرا؟ من خود بگویم
به غربت هژده سالم، خسته کن شد
اشتها
دمِ دیگر بولانی مزه میته
ز دست یار جانی مزه میته
برای نان شب یک چیز ساده
تنها بانجان بورانی مزه میته
یاد ما کن
وطندار گاه و بیگاه یاد ما کن
دم صبح، یا به شامگاه یاد ما کن
شده چند سال که از میهن به دورم
چکر رفتی گذرگاه یاد ما کن
یادم نمیره
وطن درد و غمت یادم نمیره
وطن جنگ و بمت یادم نمیره
وطن هر جا که باشم، با تو هستم
وطن زیاد و کمت یادم نمیره
سلــ(محـ(غیاثی)ـمـود)ــطان
جمعه، 2014/01/10
از تمام دوستان عزیز خواهشمندم تا نظریات خود را در اینجا به نشر برسانند ....
پاسخحذف