۱۳۹۲/۹/۱۶

خاطرۀ بد

در یکی از هوتل ها برنامه موسیقی داشتیم، در جریان تفریح به تشناب رفتم قبل از بیرون برآمدن از تشناب متوجه نوشته های شدم که در عقب دروازۀ تشناب نوشته بودند که میخواهم آنها را همانطوری که نوشته بودند برای تان بنویسم البته اگر کدام تایش سر اعصاب مبارک تان بد خورد اینجانب را با بزرگواری خویش عفو بفرمائید. البته درسی که باید از این نوشتار بگیریم اینست که نباید در هر جا نوشت و نباید اینچنین چیز ها را نوشت.

در اینجا هر قدر پهلوان باشی آخر گویت میرود.
گُه خوردی لوده .
تو کی خورده میشی توره زیر گندنه میندازن که گندنه قوت بگیره .
شرم است برای تان .
تره غرض نیست .
من عروس را دوست داشتم .
بد کدی بچۀ خر.
گلسازی ....... در خدمت شماست. نمبر موبائیل ..............
اینجه تشناب است یا تخته اعلانات؟
لطفاً به آواز خوان بگوئید تا از احمد ظاهر تقلید نکند.
برو خودت بگو .
رفتم ز برت نالان ای دوست خدا حافظ
شاعری میکنی به نادانی _ خط بینی بکش ده گودانی
چقه بی تربیه استین ... همینجه هم جای نوشته است؟
خی جای چیست؟
از راۀ دور آمدی ... برای چور آمدی ... مانده نباشی
گویته کو که سرت ناوقت میشه
چشمت تبریک ...
آواز موزیک بلند است.
از زور شان اس ده گوشت پخته بان.
بچۀ قوماندان ......... خوب بازی میکد.
به ما نان نرسید ...
خودت میفامی دگه ... ها هاهاها ...

و بسیار چیز های دیگر .... اینه دوست های عزیز هنوز مه فحش ها و دشنام های شانرا سانسور نمودم و صرف همان جا های را که با یک کمی شرمساری میتوان نشر کرد، نوشتم.

از یادداشت های من
2007 کابل ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر