۱۳۹۲/۹/۱۷

استعفا نامه

   دیروز اولین روز کارم بود. صبح وقت با خوشحالی از خواب برخاستم و بعد از آمادگی و صرف ناشتای صبح دوان، دوان خوده به سر کار رساندم. البته این که چه رقم خوده رساندم، آنقدر هم ساده نبود. ولی راه بندی و بیروبار و شور و هیاهوی مردم هیچ تأثیری بر من نداشت. زیرا بعد از مدتها بیکاری به حیث تایپست در یکی از اداراتی که هنوز به سیستم کامپیوتری مجهز نشده بود مقرر شده بودم.
    بعد از اشغال وظیفه و آشنایی با همکاران، رئیس صاحب مره به دفتر خود خواست و چند ورق را داد و گفت: اول خوب اینها ره بخوان و بعد از آن بدون غلطی تایپ کو. راستی ایره بگو که یک کلکه تایپ میکنی یا ده کلکه؟
گفتم : نی صاحب مه به سیستم تچ تایپ میکنم. رئیس صاحب گفت : فکرت باشه او بچه که تایپه خراب نکنی که یادگار دوران اعلی حضرت اس. نه فیته اش یافت میشه و نه پرزه هایش که باز سرت تاوان نشه مقصد.
گفتم : به چشم صاحب فکر خوده میگیرم. دلتان جمع باشه ... ولی نفامیدم که از دوران کدام اعلی حضرت؟ و سوال هم نکدم که ده ایی چورکان چطور که ایی تایپه نبردند؟ گفتم نشه که رئیس صاحب قهر شوه. بهر صورت ورق هاره گرفتم و به شعبه ام رفتم و به خواندن شروع کدم:

   اساسنامه، مرامنامه، درخواستنامه و فرمان نامۀ کمیتۀ مرکزی حمایت از خشو ها!
1. این کمیته از خشو های داغدیده، داغ ندیده، دنبه داغ شده، بی غرض، با غرض، زور دار، کمزور، بدقهر و خوش قهر و آرام و ناآرام و خلاصۀ کلام از هر نوع خشو در مقابل داماد ها و عروس های شان دفاع میکند.
2. یک روز از سال باید بنام روز خشو مسمی شده و رخصتی عمومی اعلام گردد.
3. این کمیته به تمامیِ داماد ها و عروس ها فرمان میدهد تا به خوبی و خوشی خود هر روز صبح وقت، برای ادای احترام به خشوی خود حاضر شوند. کسانی که خشوی شان فوت نموده باید به آرامگاۀ شان رفته عرض ادب نموده مطابق اوضاع و حالات اقتصادی خود از یک شاخه گرفته تا یک سبد گل نثار شان کنند. مگر از کندن گلهای پارکها و باغهای دولتی خودداری نمائید.
4. هیچ داماد و عروسی حق ندارد تا در فیسبوک و سایر صفحات انترنتی برای خشو ها طنز و فکاهی بنویسد و یا در زیر فکاهیات خشو، کامنت نوشته کند و یا لایک نماید.
5. از خشو های محترمه خواهشمندیم تا به مبارزات پارلمانی، لویه جرگه یی، مشرانو جرگه یی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و یگان دفعه بوتل جنگی خویش ادامه داده و خود را برای ریاست جمهوری کاندید نمایند. بی از آن هم میدان شغالی است.
6. از تمام قوماندان صاحبان خواهش میگردد تا یگان بلند منزل های خوده به نام خشو های خود کنند. یک به خشو ده به دوبئی ...
7. تمام شاعران و نویسندگان مکلف اند تا یک پارچه شعر، داستان کوتاه و غیره در وصف خشوی خود بنویسند. شعر باید بدون کنایه و تشبیه و داستان بدون غرض باشد. از فرد اول اشعار دیگران نیز میتوانید استفاده کنید مگر فرد دوم شعر باید از خودتان باشد... مثال :
 » در این دنیای بی حاصل چرا مغرور میگردی؟ «
خشو را گر دهی آزار یقیناً کور میگردی
قصه کوتاه که هفت، هشت ورق اینمی رقم چیز ها نوشته بود که هیچ مفادی به اداره و مردم و وطن نداشت و مه هم ناچار همه را سر تا آخر خواندم و کاغذ سفیدی را در تایپ گذاشتم و حرف الف را به مشکل فشار دادم. تایپ یک نالۀ عمیق کرد و چکشک الف پس آمد و پیش رفت و دل و نادل تق صدا کرده و به کاغذ خورد و یک الف کمرنگ را در روی کاغذ نوشت .....
پیش خود فکر کدم که ایی ادارۀ ما ره به این اساسنامه چه و چقدر کار های شعبات خود ما سر به سر مانده و خلاص نشده و رئیس صاحب این ورق ها ره داده که تایپ کنم باز ایی تایپ که هیچ کار نمیته و ناقی سر مه تاوان خات شد... به سختی یک ورق را تایپ کردم و بردم به رئیس صاحب دادم.
رئیس صاحب وقتی مرا دید با خوشحالی گفت : آفرین ایقه زود خلاص شان کدی؟
گفتم: نی صاحب فقط توانستم یک ورق را به سیستم یک کلکه یی تایپ کنم.
رئیس صاحب گفت : چه نوشته کدی ده ایی یک ورق؟
گفتم : صاحب، استعفا نامۀ خوده ... فقط لطف کنین یک امضأ کنین که رفیق های دورۀ پوهنتونم ده سر چوک منتظرم هستند. میشه که امروز کدام مزدورکاری پیدا کنیم.

پایان ...

سلطان محمود غیاثی ...
جمعه، 2013/08/30

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر