۱۳۹۱/۵/۲

آرزوی یک مهاجر


آرزوی یک مهاجر

این منم آوارۀ بدبخت و بی حال در جهان
کز وطن پرواز کردم بی پر و بال در جهان
خانه بر دوشم گهی اینجا کهی جای دیگر
میشود چند ماه کم و زیاد بیست و چند سال در جهان
میشود پا مال حقوقم چاره چیست ای هموطن
میدوانندم به مثل توپ فوتبال در جهان
مقصر ثابت شوم من، هر کسی کاری کند
تا به پا شد فتنه و آشوب و جنجال در جهان
آرزویم این بود جنگها همه خاموش شوند
صلح آید در وطن هم نیز امسال در جهان

سلطان محمود غیاثی
29/01/2003


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر