۱۳۹۱/۵/۴

فریاد این زمانه


فریاد این زمانه

عشق من عشق جاودانه بود
سوز من سوز عاشقانه بود
گر فراموش بکنی عهد و وفا
عهد من عهد صادقانه بود
عشق حدیث غم تو گفته به دل
گریه ام گریه شبانه بود
هجر تو کی سزد به جرم وفا
حکم تو حکم ظالمانه بود
یک نگاهی کرم بکن ، و بدان !
پیشنهاد من عاجزانه بود
قصه و داستانِ درد دلم
از برای تو یک فسانه بود
نالۀ جان گداز من به یقین
جیغ و فریاد این زمانه بود
میکشم درد هجر تو به خدا
چون غریبی که دور ز خانه بود
حرفِ »محمود« به خاطرت بسپار
کم و بیش حرف عارفانه بود

سلطان محمود غیاثی
2004 کابل ، افغانستان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر